دل نوشته های من برای مادرم
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن
ولی ای کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد
بقیه مطلب در ادامه
کاش بودی و دستهای مهربونت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهات میشد
برچسبها:
به آشیانه جملات عاشقانه خوش اومدید
صفحـہ اصلے
✘
آرشـ ـیو مطالـ ـب ✘
ایمـ ـیل
✘
پروفـ ـایل ✘
طـ ـراح قالـ ـب
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن
ولی ای کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد
بقیه مطلب در ادامه
کاش بودی و دستهای مهربونت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهات میشد
در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن
آیینه با تمام یک رنگیش
دست چپ و راست را
به تو اشتباه نشان می دهد...خدایاممنون
دیگر آرزویی ندارم تمام آرزوهایم
تاریخ انقضایشان گذشت بی آنکه رنگ برآورده شدنشان را
ببینم دیگرهرگز با ناله هایم با گریه هایم
با اشکهایم با التماس هایم
قول میدهم اذیتت نکنم
خدایا خسته م از تمام بی کسی هایم
فریادم شنیدنی نیست نگاه کن
بی پناهیم چقدر دیدنی شده
اشکهایم که سرازیر میشوند......
دیری نمی پایدکه قندیل می بندد...
عجیب سرد است هوای نبودنت
می گویند : شاد بنویس ...
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد...
اما با چشمهای ِ خیس ...!!
کودکی با پای برهنه بر روی برفها
فاصله دختر تا پير مرد يک نفر بود ؛ روي نيمکتي چوبي ؛
روبه روي يک آب نماي سنگي . پيرمرد از دختر پرسيد :
- غمگيني؟
- نه .
- مطمئني ؟
- نه .
- چرا گريه مي کني ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- چون قشنگ نيستم .
- قبلا اينو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولي تو قشنگ ترين
دختري هستي که من تا
حالا ديدم .
- راست مي گي ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پيرمرد را بوسيد و به طرف دوستاش دويد ؛ شاد شاد.
چند دقيقه بعد پير مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کيفش را باز کرد ؛
عصاي سفيدش را بيرون آورد و رفت !!!
کمي عوض شدم؛
ديريست از خداحافظي ها غمگين نميشوم؛
به کسي تکيه نميکنم .؛
از کسي انتظار محبت ندارم؛
خودم بوسه ميزنم بر دستانم ؛
سر به زانو هايم ميگذارم و سنگ صبور خودم ميشوم...
چقدر بزرگ شدم يک شبه !!!
از دوستای گلم عذر میخام بابت این که نبودم و قالبم وبلاگم خراب بوده اومدم ببینمش دیدم که خراب شده بوده منم گرفتاری داشتم نشد و نتونستم بیام ببینم که خراب شده الان دوباره درستش کردم بازم عذر
دختره از دوستت دارم گفتناى هرشب پسره خسته شده بود..
يه شب ک پسره اس داده بود
دختره بدون اينکه اسو باز کنه
موبايلشو گذاشت زير بالش وگرفت خوابيد....
صبح مادره پسره به دختره زنگ زد گفت ک پسرم مرده
دختره اشک تو چشاش جمع شد
رفت سراغ اس شب قبل،
پسره نوشته بود: تصادف کردم به زور خودمو رسوندم جلوى در خونتون
بيا پايين ميخوام براى آخرين بار ببينمت
من حداقل 15 حقیقت رو راجع به شما میدونم:
1.الان توی اینترنتی
2.الان توی وبلاگ .:.بهترین ها.:. هستی
3.یک انسان هستی
4.الان داری پست منو میخونی
5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی ژ
7.الان داری امتحان میکنی
8.الان خنده ات گرفت
9.اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداخته ام
10.الان چک کردی ببینی واقعا جاانداختم عدد 6رو یا نه
11.الان باز خندیدی
12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چند بار نوشتم
13. الان چک کردی ببینی کدومه
14. پیداش نکردی و داری بهم فحش میدی
15. ولی نمیدونی که منم دارم به تو میخندم چون منظورم
عدد 1 بود که 8 بار تا الان نوشتم .
تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان به
وبسایت عاشقانه
خوش اومدید
و آدرس
tanha-love.LXB.ir
لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.hamed_akila@yahoo.c